!Day Dreaming

ساخت وبلاگ

امروز بعد از مدت ها دوباره خیال پردازی کردم... با الکس از آینده حرف زدم و از این گفتم که میخوام دوباره برای رسیدن به رویایی که برای کار کردن توی Joslin Diabetes Center دارم تلاش کنم. این دو سال گذشته خیلی دور شدم از علایق و رویاهام... درگیری های عاطفی و محیط بد کاری و تنهایی بیش از حدم باعث شده بود که حس کنم حتی تا اینجا هم اشتباه اومدم... همه ی ذوق و تلاشی که تا به اینجا داشتم و کردم برای رسیدن به رویام از ذهنم کنار زده می شد و به جز خلاصی خودم از این وضعیت اسف بار به هیچ چیز دیگه ای نمی تونستم فکر کنم. نمیخوام بگم الان شرایط بهتر شده یا چیز خاصی در کارم تغییر کرده ولی  حداقل از نظر عاطفی یکم مستقل تر دارم میشم و میخوام سعی کنم از دو سالی که از دکترام مونده استفاده ی بهتری بکنم برای اینکه رزومه ام رو تقویت کنم  و شانسم رو برای تیک زدن یکی دیگه از موارد باکت لیستم امتحان کنم. این رو می گم برای اینکه میدونم که حتی اونجا هم تهش نیست ولی انگیزه ام رو چندین برابر می کنه برای بهتر تلاش کردن، برای بهتر تصمیم گرفتن و برای شادتر زندگی کردن. الکس یکی از بزرگترین نعمت هاییه که خداوند به من داده و هر چی شکر کنم کمه... شاید خیلی وقتا ناشکری هم کردم راجع بهش... شوقش برای پروژه های جدید و خلاقیت و هوشش اون رو تبدیل کرده به یه ورک پارتنر فوق العاده، اینکه چقدر اخلاقیات و روحیاتمون هم به همدیگه میخوره که بماند...امیدوارم این صحبت هامون در حد حرف نمونه و واقعا بتونیم ببریمش جلو... دوباره زمان این رسیده که مستقل از نظر بقیه به پیشرفت و آینده ام فکر کنم و نذارم کند پیشرفتن کار ها تو این مقطع شوق پیشرفت و رسیدن به رویاهام رو ازم بگیره...

خدایا شکرت... بابت همه ی ادم هایی که سر راه من قرار دادی و من از همه شون دارم یاد می گیرم... اینجور وقت ها بهتر حس می کنم که تو چقدر من رو دوست داری و این حس با هیچ چیز دیگه ای قابل مقایسه نیست. 

نامه...
ما را در سایت نامه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gadfly1994 بازدید : 128 تاريخ : جمعه 17 تير 1401 ساعت: 16:06