a break from life

ساخت وبلاگ

خبر خوبی از آنالیز نمونه هام نگرفتم و غم وجودم رو گرفته. یه کرختی بهم حاکم شده و امروز صبح دوباره اون حالت تنگی نفس و گز گز کردن دستام اومد سراغم... وقتی که استرسم بالا میره اینطوری میشم. دیشب اصلا خوب نخوابیدم. تو زندگیم هیچ وقت انقدر از خودم و رفتارهام ناامید نشده بودم. روزم کاملا غیر مفید گذشت. اندوه عجیبی دارم. بدتر اینکه در سطح فردی هم به شدت حس شکست خوردگی و حماقت دارم. از دیشب که باهاش حرف زدم و غمگین شدم دیگه حالم خوب نشد وقتی دیدم یکی یکی نشونه هامم داره حذف میشه از زندگیش بیشتر غصه دار شدم که من چقدر در توهم زندگی می کنم راجع به این رابطه و نمیخوام دست بردارم. ترجیح میدم دلخوش به سناریوهای خودساخته ذهنیم باشم تا با این واقعیت رو به رو شم که همه چی تموم شده. روم نمیشه حتی به مشاورم پیام بدم راستش چون کتابی که گفته بود رو هم تموم نکردم و اینکه کاملا خلاف توصیه اش عمل کردم. امروز دوستم پیام داد و بی مقدمه برام آرزوی حال خوب کرد و منم زدم زیر گریه بهش گفتم حالم خیلی بده ولی نمیتونم راجع بهش حرف بزنم. خوش به حالش که انقدر رابطه ی خوبی با خدا داره. منم دوست دارم داشته باشما ولی انقدر این تنفر از خود و خود انتقادی در من قوی شده که دیگه جونی برام نمونده. هنوزم که هنوزه انگار منتظر معجزه ام به جای دست به کار شدن... انرژی روحی و روانیم به صفر میل می کنه.

یه علت اینکه اینجا راحتم مثل خیلی های دیگه اینه که میدونم کسی تقریبا اینجا رو نمی بینه و نمیخونه. واسه همین از غر زدن های مداومم اینجا کم تر خجالت میکشم. اگه اینجام چیزی ننویسم که فکر کنم غمباد بگیرم.

I need a break from Life !

نامه...
ما را در سایت نامه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gadfly1994 بازدید : 83 تاريخ : يکشنبه 23 بهمن 1401 ساعت: 19:50