نامه

متن مرتبط با «های» در سایت نامه نوشته شده است

دلتنگی های آمده و نیامده، دلتنگ های رفته و نرفته

  • دلم برات تنگ شدهدلم برات تنگ میشهدلم برات تنگ خواهد شددلم برامون تنگ خواهد شدچه بده که مال هم نیستیمچه بده که شاید هیچ وقت نتونیم مال هم باشیمچه بده که هر دومون باید این رو بپذیریم. دوست داشتم الان اینجا بودی تو بغلت زار میزدم. هیچی نمی پرسیدی هیچی ام نمی گفتم ولی فقط گریه می کردم تو بغلت شاید آروم بشم. هنوز نرفته عزا گرفتم. کاش انقدر با مامان سر این ماجرا راحت بودم که تو بغل اون گریه کنم. یعنی توام دلت برای من تنگ میشه؟ یعنی تو الان چه حالی داری؟ اصلا برات مهم هست؟ بعضی وقتا خیلی سخت میتونم بفهمم حست بهم چیه یا تو دلت چی میگذره ولی اون چیزی که میتونم حس کنم اینه که آینده ی کاری و مالی و فردیت خیلی خیلی از وجود من تو زندگیت مهم تره برات و اینکه چقدر تفاوت های فاحش و چالش هایی سر راه ما هست که حتی اگه تو هم میخواستی نمیشد به این راحتی ها برطرفش کرد. فقط خواست خدا و در نتیجه یه معجزه میتونه این وضع رو تغییر بده به نفع بودن ما با هم... چقدر دلم گناه داره طفلکی... خدایا خودت هوامونو داشته باش. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • قدم های مورچه ای ولی مهم

  • امروز روز عجیبیه. دوشنبه است و فردا من ساعت ۱۱ جلسه ی کمیته ی پایان نامه ام تشکیل میشه انشاالله. من حالم برخلاف تصورم بد نیست. نمیگم اصلا اصلا نگرانی ندارم ... ولی کمتر می ترسم. بالاخره رزالی و من رفتار بد دیرک (سوپروایزرم) رو به دانشگاه و دانشکده گزارش کردیم. اوضاع یکم پیچیده به نظر میرسه ولی من به شخصه حس می کنم یه بار روحی از روی دوش خودم برداشتم از اینکه صرفا به بقیه دوستان و اطرافیانم غر بزنم که اوضاع بده و باهام بد رفتاری میشه رسیدم به جایی که یه حرکت عملی در جهت بهتر کردن اوضاع انجام بدم. جالب اینه که تو این بین دارم ایراد های خودم رو هم بهتر و بیشتر می بینم. خیلی امیدوارم که بتونم این ایراد ها رو بر طرف کنم و روند کند و بد پایان نامه ام رو تغییر بدم و بهترش کنم. راجع به رابطه ی عاطفیم هم که تموم شده حس می کنم یه قدم مورچه ای برداشتم که بپذیرمش. اینکه کمتر خودم رو توی محیط کار و بچه های اینجا ایزوله کنم. اومدن هلن به جای پاتریک سر کار و اومدن نسترن توی ساختمون که هر دو هم برون گرا و خوش تعریف هستن یه تغییر خیلی مثبته که میتونه من رو بیشتر به این سمت هل بده. به طرز معجزه آسایی یه گروه کر پیدا کردم از ایرانی های مقیم اینسبروک که یه معلم آواز ایرانی تعلیم دیده در وین هم بهمون تدریس میکنه. اینکه از استعداد موسیقیاییم تو جلسه اول کلی تعریف کرد و گفت گوش خیلی خوبی برای موسیقی دارم کلی بیشتر هم من رو تشویق کرد و سر ذوق آورد. امیدوارم اوضاع خوب پیش بره. اصلا نمیدونم فردا چی پیش میاد ولی میدونم که هر چی بشه هم من قوی خواهم بود و تلاشم رو برای بهتر کردن اوضاع خواهم کرد. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بارقه هایی از امید

  • بالاخره سه تا از نمونه هام رو برای توالی یابی فرستادم. فردا معلوم میشه که کیفیتشون مناسب هست برای ادامه کار یا نه. استرس دارم تا حدی، چون آزمایش بسیار گرونیه و واقعا هدر رفتنش ضرر زیادی میزنه. خیلی دعا کردم و از بقیه هم خواستم دعا کنن که همه چیز خوب پیش بره. مامان مخصوصا این چند وقت همش پیگیر بوده. خنده دارش اینه که تازه این به معنی جواب خوب یا بد نیست و تازه مرحله اوله! ولی شدنش میتونه سوخت جت باشه واسه من برای ادامه مسیر . تو این چند ماه خیلی تحت فشار بودم و هستم که آزمایش هام جواب نمیده و داده ای برای ارائه ندارم. هیچوقت تصورم از خودم این نبوده که عرضه ی به ثمر رسوندن یه کاری رو نداشته باشم. همیشه بین آدم هایی که میشناختم به این معروف بودم که اراده ی خوبی دارم و اگه کاری رو بخوام حتما دنبالش میرم و انجامش میدم. اما نمیدونم چه ها بر من گذشته که نمیتونم پژوهش هام رو به ته برسونم. امیدوارم این بار اوضاع بر وفق مراد بگذره. حالا وقتی خبر دار شدم از نتیجه باز می نویسم اینجا. الهی و ربی من لی غیرک... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • تخلیه مشغله های ذهنی

  • تا ارائه ام برای انستیتو  کم تر از ۲ هفته باقی مونده و من واقعا نمیدونم چقدر حق دارم این داده هایی که داده نیست رو ارائه بدم. حس استیصال خاصی دارم و در عین حال کرختی خاصی. این شاید اولین بار در زندگیم باشه که یه سخنرانی به این اهمیت دارم و انقدر از عملکرد و داده هام ناراضی ام و خجالت زده... حقیقتا نمیدونم و نمیخوام بهش فکر کنم که چند درصد از این وضعیت تقصیر منه ولی ای کاش زودتر از این مرحله گذر کنم. خبر خوب این هفته انشاالله کنسرت پیش روئه! بیشترین ولخرجیه که تو زندگیم برای خودم کردم و امیدوارم خیلی خیلی خوش بگذره. دقیقا روز کنسرت امتحان فاینال مکالمه آلمانی دارم! زیبا نیست؟ ولی کل ماجرای این سفر برام جذابه و واقعا منتظرشم. انقدر کارای نصفه نیمه دارم که نمیدونم از کدوم شروع کنم... معمولا فکر کردن بهشون هم فقط استرس میده و باعث میشه کلا بذارم کنار... چیزی که یکم حالم رو بهتر می کنه فکر به اینه که تا ۲ -۳ هفته آینده این دو تا ارائه هم شرش کنده میشه و من شاید دیگه بتونم با استرس کمتر آزمایش هام رو انجام بدم. این سه تا لاین لعنتی دیگه خیلی دارن اذیت می کنن. حداقل اگه دوتاشون کامل جواب بده دیگه میتونم آزمایش هام رو درست حسابی باهاشون انجام بدم ولی این سومیه خیلی چغره... خیلی خیلی دعا می کنم که DIRK سر ارائه انستیتو نباشه و براش مهمم نباشه. حوصله غرغرهای اونو دیگه ندارم. بهاره هم این سری یه تکلیف داده که منم طبق معمول پشت گوش دارم میندازم هی .... ایندفعه خیلی گوشم رو سر چارچوب های ذهنیم پیچوند و حس خوبی نداشت. بدبختی اینه که کارایی که ازم میخواد خیلی من رو از منطقه امنم می کشه بیرون و با خودم و هستی به تعارض می رسم واسه همین تا وقتی که وا بدم  و انجامش, ...ادامه مطلب

  • دیالوگ های ذهنی !

  • -داره میره! -خب بره که چی؟ -خب من چیکار کنم؟ همینجوریشم کلی تنهام... میفهمی چه حس بیخودیه که تنها حامیتو از دست بدی؟ - آره ولی یه سوال: خداشم باهاش میره؟  - نه.  -پس چته؟ -نمیدونم... فقط پر بغضم همین!  , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها